مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم
مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم

نبرد در سه جبهه متفاوت / جنگی که در حکم تفریح است!

ع-ت

دیروز معرکه ای در منزل داشتیم بیا و ببین! در خانه نشسته بودم که دیدم یکی یکی اقوام و آشنایان دارن میان خونه! اول خیال کردم برای مهمانی هست هرچند تازه از تعطیلات نوروزی فارغ شده بودیم وتبعا صله ارحام را هم بجا آورده بودیم (اونم چندبار چندبار!) اما بازم گفتم بارک الله به قوم و خویش! حقا که اینها از من در معنویات و رفتن به مهمانی و صله رحم و علی الخصوص چتربازی جلوترن!

فقط وقتی دیدم همه فامیل بدون استثناء (از برادر ها و خواهرها بگیر تا داماد ها و پدر و مادر و...) مسابقه صله رحم گذاشتن و جمع همه جمع است! فهمیدم که باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد! بله درست حدس زده بودم آمده بودن باصطلاح مرا از رفتن به منطقه منصرف کنند! جالب اینکه از همه نوع ابزار هم استفاده می کردند همه گزینه هایشان(!) را روی میز چیده بودند!! هم تشویق می کردند و هم تهدید! سیاست چماق و هویج بود دیگر! از تحریم شیر مادر و عاق والدین بگیر تا تشویق های آنچنانی در صورت انصراف! .  ارائه دلایل علمی و عقلی و تحلیل های آنچنانی هم کم نبود سر آخر هم بعد از خواهش و التماس کار به قسم دادن و اینها کشید گریه مادر و خواهر هم شده بود چاشنی ماجرا! خلاصه سرتان را درد ندهم چنان روزی بر من گذشت که مسلمان نشنود کافر نبیند!

ناخواسته یاد حرف های ابوحامد(شهید علیرضا توسلی) افتادم که بدین مضامین می گفت ما در سه جبهه متفاوت می جنگیم اولین جبهه جامعه خودمان هست بعضی افراد تحت تاثیر شایعات و تبلیغات و شبهات می گویند موضوع یک کشور بیگانه چه ارتباطی با ما دارد؟ چرا باید خطر مرگ را بپذیریم و جراحت را بجان بخریم؟ مگر کشور خودمان مورد تهاجم قرار گرفته که برای کمک به آنجا برویم و هزینه بدهیم؟ و... در حالی که جنگ امروز تکفیریها با ما ادامه و امتداد همان جنگ یزید و معاویه با لشکر امیرالمومنین وامام حسن و امام حسین صلوات الله علیهم است وقتی از این جبهه سربلند بیرون آمدیم تازه بر می خوریم به جبهه دوم که خانواده خودمان است! مخالفتها و دلسوزی های اهل خانه و کاشانه جزو عوامل بازدارنده در جبهه دوم هست محبت پدر و مادر نسبت به فرزند جوانی که می خواهد راهی میدان نبرد شود و یا محبت جوان رزمنده نسبت به همسر و فرزندانش و خلاصه علایقه خانواده در کنار واکنش ها و مخالفتهای شدید و بازدارنده ای که از سوی خانواده ها می شود مانع از ورود به این میدان نبرد است اگر کسی توانست از این دو جبهه سربلند بیرون بیاید و موفق به پشت سر گذاشتن این دو جبهه سخت شد تازه می رسد به جبهه سوم که آسانترین جبهه نبرد است و جبهه سوم که مقابله با کفار و تکفیریهاست برای رزمندگان نسبت به آن دو جبهه در حکم تفریح است!!

آگهی ازدواج!

 ع-ت

اسمش "شعیب" هست متولد سال 67 ، زیبا رو و با قامتی متوسطه از مجاهدان تیپ فاطمیون و در قسمت اطلاعات و عملیات فعالیت داره کارش رو خوب و تمیز انجام می ده ، نفوذ در دل تکفیریها برای شناسایی قبل از عملیات! بچه با دل و جراتیه و کمتر کسی می تونه ریسک چنین کار خطرناکی رو قبول کنه اگه گیر تکفیریها بیفته کارش تمومه! اونم نه به آسونی، با شکنجه های قرون وسطایی کارش رو تموم می کنن! شاید زنده زنده تو آتیش سوزونده بشه یا پوست تن و سرش رو آروم آروم ازبدنش جدا کنن!

چندین مرتبه تا مرز شهادت پیش رفته و برگشته! نمونش همین کلاهیه که عکسش رو تو وبلاگ می بینید اگه خوب دقت کنید دو تا سوراخ روی کلاهش هست. خوب حدس بزنید چرا؟ هیچ! جای گلوله تک تیرانداز دشمنه!! یادگاری درگیریهای تن به تن شهرک ملیحه سوریه هست. دشمن از طبقه بالای ساختمان سر شعیب رو نشونه می گیره اما باذن خدا گلوله به کلاهش اصابت می کنه سوراخ بالا جای ورود گلوله هست و سوراخ پایین جای خروج گلوله!! البته کمی از پوست جلوی سرش هم خراش برداشته که زیر موهاش پنهانه! بهش گفتم شعیب عجب شانس خرکی داشتی ها!! گفت نه توفیق شهادت نداشتیم!

شعیب علاوه بر اینها صدای خوب و قشنگی داره و بسیاری از بچه ها قبل از شهادتشون از صدای دلنواز نوحه و سینه زنیش استفاده کردن. صوت اذانش هم خیلی دلنشینه من که با صدای صوت اذانش تو منطقه اشک دور چشمانم حلقه زده...

اینا رو گفتم که بگم شعیب دنبال ازدواجه!گفته باشم ها هر کسی هم لیاقت پیدا نمی کنه که همسر این مجاهد فی سبیل الله بشه! فرشته ها با فرشته می پرن!

دوستان اگه کسی رو سراغ دارید معرفی کنید منم عکس کاملش رو براتون می فرستم...

در ضمن شعیب مجرد هست و قصد تعدد هم نداره!!

آخرین دست نوشته شهید مدافع حرم و فرمانده خط شکنان فاطمیون شهید مهدی صابری

«بسم‌ الله الرحمن الرحیم»

یا علی اکبر لیلا؛

عشقت میان سینه من پا گرفته * شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی * حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقاجان دلم از دست رفته * پایین پای مرقدت ماوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب * شش گوشه هم با نور تو ماوا ...

افسران - شهید افغانی مدافع حرم مهدی صابری