مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم
مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم

متن وصیت نامه کامل شهید مهدی صابری

اشاره:

متن زیر وصیت نامه کامل شهید مهدی صابری هست که برای اولین بار در فضای نت منتشر می شه. سعی می کنم وصیت نامه رو هم اسکن کنم و براتون تصویرش رو بگذارم. کپی وصیتنامه رو در سوریه از برادر ابوحسین گرفتم.وقتی خواندم  داغ دلم تازه شد و تاسف بحال خودم خوردم که معرفت مهدی صابری کجا و معرفت نداشته ما کجا ! البته می دونم که مقایسه مهدی با امثال ما که آلوده گناه دنیا شدیم قیاس مع الفارق است!... این متن کامله به استثنای چند جمله ای که مهدی برای خواهران خود نوشته بود وچون نمی دونم شهید راضی هست یا نه اون قسمت رو منتشر نکردم...

بسم الله الرحمن الرحیم

یاعلی اکبرلیلا؛

عشقت میان سینه من پاگرفته / شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دل ها را تو با گوشه نگاهی / حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقاجان دلم از دست رفته / پایین پای مرقدت مأوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب / شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کودکی آواره روی تو هستم / دست دلم را حضرت زهرا گرفته

مانند جدت رحمة للعالمینی

حیف است دست خالی مرا را نبینی

امروز 3 شنه 5 اسفند 1393 مصادف با سالروز ولادت بانوی دمشق؛ عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) دست به قلم شدم تا سیاه مشقی به نام "وصیت نامه" بنویسم.

خدایا!

خدای من ؛ خدای خوب و مهربانم...خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب می شه ، فکر می کنم.

روسیاهم. روسیاهم که با 25 سال سن نتونستم تو رابطه ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.

ازت ممنونم ؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی ؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوانتر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه وآله السلام...

ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه ی زمانی قرار دادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی ؛ نمونه اش حب شهزاده علی اکبر (علیه السلام) عنایت کردی.

الهی ؛ أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا ؛ من رو بپذیر"

برهمگان واضح و مبرهن است که وقتی شما مادر، پدر و خواهران عزیزم این دست نوشته را می خوانید من دیگر در بین شما نیستم!

می خوام کمی راحت تر و خودمانی تر بدون استرس و رودربایستی باهاتون صحبت کنم.

اول از همه شما پدر مهربونم؛

بابا، انصافاً به حالت غبطه می خورم. همیشه[ ناخوانا ] ازم جلوتر بودی. پدری رو در حقم تموم کردی و نشون دادی بهترین بابای دنیا هستی. دوستت دارم پدر. خدا می دونه لذت بخش تر از زمانی که دستت رو می بوسیدم و صورتم رو می بوسیدی تو عمرم نداشتم. و هیچ موقع از خودم بی نهایت متنفر نمی شدم الا وقتایی که دلت رو به درد می آوردم... منو ببخش بابا

مامان ، مامان ، مامان...

همین الآنش چقدر دلم برات تنگ شده! خدا می دونه. خیلی دوستت دارم. بیشتر از اون چیزی که فکر می کنی! قدرت رو ندونستم. حیف. تو دلم هزار تا حرف هست که تو این چند جمله و چند ورق جا نمی شن و اون حس و حالش رو هم نمی تونم با قلم برات توصیف کنم. مامان ؛ زیباترین موجود عمرم؛ قشنگ ترین کلمه عمرم؛ عشقم؛ نفسم ؛ همه وجودم ؛ دوستت دارم

...

وصیت‌نامه شهید مدافع حرم، از عاشقانه با مادر تا حفظ حجاب + عکس 

و امّا

روضه گوش دادم! مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم.

پدر شما لقمه حلال گذاشتی دهنم!ممنونتم...

روضه لب تشنه! روضه بدن ارباً اربا! روضه وداع! روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سر بریده! همیشه هم آرزو داشتم این روضه ها همه به سرم بیان! خداکنه! یعنی می شه؟

رسیدن به سن 30 سال ؛ بعد از آقا علی اکبر(ع) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع) اصلاً نمی تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی اکبر(ع) نمی خوام! چقدر خوب می شه سر تو بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالا سرم تن تکه تکه ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت های تو بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند! خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.

پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید. صبر صبر صبر!

خواهرای خوبم؛ حجاب حجاب حجاب!

مامان دوستت دارم

بابا دوستت دارم

...

بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی بی لیلا بالا بگیرین.

هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی اکبر (ع)

اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل بیت علیهم السلام شدید همتون.

براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می خوام.

یاعلی اکبر

سلام من رو به همه آشنا و در و همسایه برسونید!

سه شنبه 5/اسفند/1393

مهدی صابری

بازگشت از سرزمین زیتون ها...

جمعه ساعت چهار صبح بود که رسیدم خونه! سر راه به مادر و خواهرها که بی صبرانه منتظرم بودن هم سری زدم اومده بودن استقبال. شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان مصادف با شب قدر یک ساعت از نیمه شب گذشته بود که هواپیما تو فرودگاه امام زمین نشست. چند ساعتی از شب قدر رو تو  آسمون گذروندیم! میگن آدما هر چی از زمین فاصله بگیرین به خدا نزدیکترن!... ما هم که یازده هزار پایی زمین بودیم و یازده هزار قدم به خدا نزدیکتر!! بقول شهید مهدی صابری بالای بالای ابرها پرواز می کردیم...

بی خبر رفتم اما با دست پر برگشتم! کوله باری از ناگفته ها دارم که به خواست خدا بمرور براتون بازگو می کنم. از سرزمین زیتون ها (سوریه) برگشتم و این دومین سفر من در این چند ماه بود.بقول قیصر امین پور:

گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود/ موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت / همه طول سفر یک چمدان بستن بود.