مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم
مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم

نبرد تن به تن با تکفیری ها / روایتی از شهادت مظلومانه مهدی صابری فرمانده خط شکنان

ع -ت

گرفتن " تل قرین " که اهمیت فوق العاده ای در ازبین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی های جولان داشت با غیرت حیدری بچه های فاطمیون میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد. جنگ بچه ها خاکریز به خاکریز نبود بلکه تن به تن با تکفیری ها گلاویز شده بودند از بس با سلاح ها شلیک کرده بودند که همه از کار افتاده بود

شهید مهدی صابری فرمانده خط شکن فاطمیون

سید یکی از فرماندهان تعریف می کرد و می گفت بچه های خط شکن به فرماندهی شهید مهدی صابری سینه به سینه تکفیری ها زد و خورد می کردند تکفیری ها که پاتک شدیدی رو برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی می ریختند و ما هم از بس با دوشکا و سلاحهای سنگین 23 شلیک کرده بودیم که این سلاح ها هم از کار افتاده بود.

نیروهای ویژه خط شکن تحت فرماندهی شهید مهدی صابری

عکس نیروهای ویژه خط شکن که در تصرف تل قرین به فرماندهی مهدی صابری شرکت داشتند

سختی و شدت جنگ توانمان را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاحها دشمن را امیدوار کرده بود تنها اسلحه ای که با آن نفرات دشمن را به درک می فرستادیم کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلوله هایمان عملا آن را هم از دست داده بودیم اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاحهای مدرن هدیه اسرائیل در این میان شهید مهدی صابری هم فرماندهی می کرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین می پرداخت و یک جا بند نمی شد.

همه بخاطر تمام شدن مهماتمان در اوج ناامیدی بودیم که ناگهان دیدم شهید فاتح معاون سردار شهید توسلی یک چفیه پر از نارنجک برایمان آورد! هدیه ای بود از طرف ابوحامد! و در آن شرایط سخت خدا می داند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل مهدی و بچه های خط شکن ایجاد کرد! از آنجا که نسبت به تکفیریها در موضع بالاتری قرار داشتیم و آنها هم در چندمتری ما در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند (گویا کاملا فهمیده بودن مهماتمان ته کشیده و کارمان تمام است!) معطل نکردیم و شروع کردیم به انداختن نارنجک ها! با هر نارنجکی که پرتاپ می کردیم جمعی از آنها راهی دوزخ می شدند اما مگر تمام می شدن بیش از صد نفر را به هلاکت رسانده بودیم اما مثل مور و ملخ زاییده می شدند و بالا می آمدند آنها اهمیت تپه را می دانستند و نمی خواستند شکست را قبول کنند

شهید مهدی صابری فرمانده خط شکن فاطمیون

 

 در همین حین از جناج دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچه ها را داشت که شهید مهدی صابری با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشی های تکفیری صف آرایی می کند و قتال نفر به نفر شروع می شود مهدی علی اکبر گونه جنگ شدیدی را آغاز می کند دشمن که سر سختی مهدی را می بیند عقب نشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره می داند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی می کند. در صحنه نبرد بودیم که دیدم مهدی با تن مجروح خودش را به ما رساند تا نگاهم به مهدی افتاد دیدم لب هایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن جگر تشنه و سوزان مهدی!

گفتم مهدی جان شما دیگر عقب برگرد بچه ها هستند و شما هم زخمی شدید خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته. با حالتی مظلومانه گفت نه برگشتن من در این شرایط سخت عین نامردیه! دیدم زیر بار نمی رود نگاهم را برگردانم که یکدفعه دیدم یکی از بچه ها فریاد کشید مهدی ، مهدی را زدند! تا نگاهم مجددا به مهدی افتاد دیدم مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد! ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که مهدی مهمان مادر شد مهدی در فاطمیه زهرایی شد! جوان برومندی که عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود با لب تشنه به علی اکبر لیلا پیوست و به آرزوی دیرینش رسید...

جای عزاداری نبود پیشانی مهدی را بوسیدم و کار را ادامه دادیم روی برگشتن و عقب نشینی هم نداشتم و با خودم گفتم ریختن خونم شرف دارد بر برگشتن! در آن شرایط سخت که مهماتمان تمام شده بود به یکی از بچه ها که سر نترسی داشت گفتم بیا اینگونه فکر کنیم که ما به دشمن پاتک زدیم و بجای ایستادن و دفاع کردن به سمت آنها یورش ببریم و حمله کنیم! قبول کرد او از سمت راست و من از چپ به سمت دشمن یورش بردیم در این بین دوشکای دشمن لحظه ای از کار نمی افتاد مقابله سلاح کلاش با گلوله های دوشکا بیشتر به یک شوخی شبیه بود اما به اذن خدا دوشکاچی را به درک فرستادیم و پریدیم پشت دوشکای دشمن! با دوشکای آنها خود تکفیریها را هدف گرفتیم!

بعد از مدتی دیدیم خط آرام گرفت بچه های مخابرات شنود خبر آوردند که تکفیریها پشت بیسیم گفتند باید عقب نشینی کرد چون فاطمیون تل قرین را طلسم کرده اند!! اینگونه بود که تل قرین با پایمردی شهدایی چون مهدی صابری به تصرف کامل درآمد و کمر اسرائیل شکست و خط حائلی که اسرائیل با کمک تکفیریها برای امنیت خود به دور خود عنکبوت وار تنیده بود از هم پاشید و شکست.