مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم
مدافعین حرم

مدافعین حرم

خاطرات و یاد داشتهای یک مدافع حرم

بسم الله الرحمن الرحیم 

روایتی تکان دهنده از دلاور مردی شهید سید مجتبی حسینی

متن زیر رو ابوعلی روایت کرده الان تو بیمارستان بستریه براش دعا کنید منطقه عملیاتی تدمر توسط داعش مجروح شده...:

مسیر بازگشت بچه ها ، تقریبا بسته شده بود. با پی ام پی(نفربر) خودمان را به نزدیک روستای الخوابی رساندیم تقریبا الخوابی هم سقوط کرده بود دشمن با گلوله از ما استقبال می کرد باطری بیسم اش تمام شده بود!

مجتبی مجتبی ابوعلی!

مجتبی جان خودتون را به منبع آب برسونید ما آنجا با پی ام پی منتظرتون هستیم. صدای خش خش بیسیم بی رمقش آخرین جملات سید مجتبی را به سختی به ما رساند. هنوز آخرین کلماتش که از گلوی خسته و تشنه اش می آمد تو گوشم می پیچید:

از بیست تا پرستو فقط سه تامون سرپا هستیم... و دیگر هیچ.

مجتبی مجتبی ابوعلی... مجتبی مجتبی ابوعلی...

سید مجتبی اگر صدای من را می شنوی شاسی بیسیم را فشار بده ...

مجتبی مجتبی ابوعلی... مجتبی جان می دونم باطری بیسیم ات شارژ نداره اگر صدای من را می شنوی شاسی را فشار بده!

مجتبی جان اگر هنوز زنده ای شاسی بیسیم را فشار بده... سید مجتبی تو رو خدا شاسی را فشار بده...

.

.

.

از بالا دیدم که تکفیری ها سید را دوره کردن ، رسیدن بالای سرش ، دیگر داشت اسیر می شد درست همان لحظه ای که دشمن از به دام افتادن یکی از شیر مردان فاطمی خوشحال بود سید مجتبی ضامن نارنجک را رها کرد...تکه های گوشت بود که از آسمان مثل باران بر زمین می بارید...

شب عملیات سید مجتبی حسینی فرمانده دلاور گروهان تیپ قهرمان فاطمیون برای سلامتی بچه ها اسپند دود می کرد!

همان طور که بچه ها تشنه بودند سینه می زدند و عشق بازی با ارباب خود می کردند سید مجتبی آتش اسپند را بالای سر تک تک بچه ها می گرداند و با دود معطرش قربان صدقه آنها می رفت ...

ای کاش یک نفر اسپند را دور سر خودش می گرداند...

یادی از شهید حاج حسین بادپا و آزاده سیدعلی جعفری

شکر خدا چند روز پیش خبر دار شدم سید علی جعفری که هفت ماه پیش در عملیات کهرباء (منطقه درعا) توسط مسلحین جیش الحر اسیر شده بود سرانجام با پیگیری های صورت گرفته آزاد شده و به آغوش خانواده برگشته. خبر مسرت بخشی بود چرا که کسی فکر نمی کرد سید زنده از دست این جماعت وحشی خلاص بشه. بعد از سقوط تپه 82 بود که دشمن پیشروی خودش رو از طرف شهر شیخ مسکین شروع کرد علت سقوط تپه 82 عملیات انتحاری توسط نیروهای ارتش آزاد بود دشمن تونسته بود با دو وسیله نفربر پی ام پی (مملو از مواد انفجاری) خودش رو به سمت تپه برسونه و با انفجار اون خط تثبیت رو بشکنه متاسفانه نیروهای ارتش سوریه هم مقاومتی نکرده بودند و با فرار خودشون راه رو برای تصرف کامل تپه باز کرده بودند.

سید علی جعفری رهایی مدافع حرم افغانی از چنگال داعش

تصویری از عکس سید علی جعفری

 بعد از سقوط تپه دشمن شروع به پیشروی به سمت ایستگاه برق در یکی دو کیلومتری جاده کرد هدف مشخص بود گرفتن اتوبان درعا به دمشق! شاه کلید منطقه پرواز ممنوع! اسرائیلی ها به همه گروه های تکفیری پیام داده بودن در صورت تصرف و قطع این جاده به سرعت منطقه پرواز ممنوع ایجاد می کنن بخاطر هیمن وعده ، گروهای تکفیری برای گرفتن جاده باهم رقابت می کردن تا برای ارباباشون خوش رقصی کنن و کارائی خودشون رو با گرفتن این جاده نسبت به گروه های رقیب به رخ بکشن در واقع تصرف جاده درعا دمشق ضمن اینکه کلید و دروازه ورودی برای شروع سقوط دمشق هست یک نوع درجه و اعتبار برای گروه مهاجم به حساب می یاد. اینبار هم در بین مسلحین جیش الحر ( ارتش به اصطلاح آزاد) شانس خودش رو امتحان می کرد.

 جیش الحر  بعد از تصرف تپه هشتاد دو به سرعت و شبانه از طرف شیخ مسکین خودش رو تا نزدیکی های ایستگاه برق رسوند و اگه شیر بچه های فاطمیون در ایستگاه برق جلوش درنمی اومدن تا خود جاده  پیش روی می کرد در صورت سقوط جاده خدا می دونه که چه فاجعه ای در انتظار شش هزار نفری که در محاصره کامل تکفیری ها در می اومدن بود علاوه بر اینکه شهر مهمی چون ازرع هم سقوط می کرد و همچنین پادگان پراز تجهیزات جنگی ازرع نیز بدست مسلحین می افتاد. جنگ جنگ عادی نبود جنگ چیریکی و تن به تن بود دشمن با همه توان حمله کرده و تمام تجهیزات از جمله موشک های نقطه زن و هدایت شونده اهدایی آمریکا و عربستان سعودی رو بکار گرفته بود چیزی که به چشم دیدم و هرگز یادم نمی ره که مثل قطرات باران گلوله های خمپاره اطراف بچه ها زمین می خورد و از جمله یک خمپاره درست خورد تو حلقه بچه های تک تیرانداز و همه بچه ها زخمی شدن! یک گروه تخصصی کامل از هم پاشید و در اون عملیات ما از توان نیروهای تک تیرانداز بی بهره بودیم!

 نبرد به هیچ وجهی توازن نداشت هم بجهت لجستیکی و امکانات تسلیحاتی کم نگذاشته بودند و هم از جهت تعداد نفرات بهیچ وجه با ما قابل مقایسه نبودند چرا که بچه ها اونشب بنوعی غافلگیر شده بودن دقیقا از تعداد طرف مقابل خبر نداشتم اما تلفاتی که دادند گویای نفرات زیاد و پرشمارشون بود برآورد می شه حداقل چند صد نفر نیرو داشتند در شنودی که بچه ها از بیسیم دشمن گزارش کردن آمار تلفاتشون به بیش از صد نفر رسید!.

شهید والا مقام حاج حسین یادپا مردانه مقاومت کرد و استقامتی که از خود نشون داد دشمن رو مایوس کرد تاریخ نباید فراموش کنه که حاج حسین بادپا تنها با بیست و پنج نفر از شیربچه های حیدر کرار در مقابل چند صد نفر از وحشی های تکفیری ایستادگی کرد و این نیروی ایمان بود که در مقابل دشمن به پیروزی رسید! بیست و پنج نفر در مقابل چند صدنفر! در این عملیات هفت نفر از بچه های ناز فاطمیون بخاطر قیچی شدن از پهلو شهید شدن متاسفانه جیش سوری (ارتش سوریه) همون اوایل کار تا دید اوضاع قمر در عقربه خودش رو از منطقه کنار کشید...

 یادمه یک روز بعد از عملیات بود  صبح دیدم شهید حاج علیرضا توسلی(ابوحامد) با چهره ای درهم فرو رفته و ناراحت وارد اتاق فرماندهی شد و لیست همه بچه های تیپ رو خواست و خودش شخصا شروع کرد به بررسی حضور و غیاب بچه های فاطمی! علت رو جویا شدم فهمیدم که سید علی اسیر شده و عکس رو مخالفین با آب و تاب تو خبرگزاری و سایتاشون زدن. حاجی آمار همه بچه ها اعم از اونایی که مرخصی رفتن یا مجروح شدن یا در عقبه هستن رو دونه به دونه درآورد وقتی خیالش راحت شد که تعداد اسرا فقط یک نفر هست نه بیشتر با اندوه به دیوار تکیه زد  گوشی رو ازش گرفتم و نگاه کردم بله عکس خود سید علی بود که یکی از پایگاه های اینترنتی مسلحین منتشر کرده بود در اوج جنگ حاجی از فضای مجازی هم غافل نبود و در ایام فراغت از طریق نت به پایگاه های خبری مسلحین سرکشی و اخبار اونها رو رصد می کرد خصوصا بعد از عملیاتها همیشه حواسش جمع بود. از قرار معلوم در تبادل آتش یک تیر می خوره به دیوار و سرعتش گرفته می شه و سپس به سر سید علی می خوره و سید بی هوش به زمین می افته وقتی مسلحین بالا سرش می رسن متوجه می شن که مجروحه! بلند می کنن و با خودشون می برن که مثلا بعدا امتیازی براشون محسوب بشه که از بچه های فاطموین اسیر گرفتن! عکسی هم که از سید در فضای مجازی انداخته بودن سر سید باند پیچی شده بود! مثل گرگ دورش کرده بودند و با افتخار عکس گرفته بودن شیر در زندان شغالها! یادمه برای شهدای عملیات کهرباء مجلس یادبود و سینه زنی گرفتیم از بلبل فاطمیون (علی ف...ی) رزمنده دلاوری که صدای خیلی خوبی داره رو دعوت کردیم و مراسم مفصلی گرفتیم به دوستانی که بنر شهدا رو داشتند می نوشتند گفتم یک اسم دیگه هم به هفت شهید اضافه کنید گفتم کبوترها تعدادشون هشت نفر هست نه هفت نفر! آخری هم سید علی جعفری! بچه ها با دوربین دیده بودند که مسلحین یکی از اسرا رو دار زدن و از پشت بام به پایین انداختن چهرش معلوم نبود اما قریب به یقین همه احتمال می دادن که فرد اعدام شده سید بوده! البته یک درصد هم احتمال می دادن که شهروند خودشونه یا از اسرای سوری باشه در هر صورت  مراسم رو گرفتیم یادش بخیر شهید مهدی صابری هم با گروهان حضرت علی اکبرعلیه السلام آمده بود مراسم. گروهان مهدی صابری گروهان ویژه و خط شکن بودن و با تجهیزات کامل آمده بودن آخرین بار مهدی رو اونشب دیدم شب ، شب خاطره انگیزی بود بعضی از بچه های حاضر در مراسم بعدا خودشون به شهادت رسیدن از جمله خود حاج حسین بادپا...

متن وصیت نامه کامل شهید مهدی صابری

اشاره:

متن زیر وصیت نامه کامل شهید مهدی صابری هست که برای اولین بار در فضای نت منتشر می شه. سعی می کنم وصیت نامه رو هم اسکن کنم و براتون تصویرش رو بگذارم. کپی وصیتنامه رو در سوریه از برادر ابوحسین گرفتم.وقتی خواندم  داغ دلم تازه شد و تاسف بحال خودم خوردم که معرفت مهدی صابری کجا و معرفت نداشته ما کجا ! البته می دونم که مقایسه مهدی با امثال ما که آلوده گناه دنیا شدیم قیاس مع الفارق است!... این متن کامله به استثنای چند جمله ای که مهدی برای خواهران خود نوشته بود وچون نمی دونم شهید راضی هست یا نه اون قسمت رو منتشر نکردم...

بسم الله الرحمن الرحیم

یاعلی اکبرلیلا؛

عشقت میان سینه من پاگرفته / شکر خدا که چشم تو ما را گرفته

دریاب دل ها را تو با گوشه نگاهی / حالا که کار عاشقی بالا گرفته

عمریست آقاجان دلم از دست رفته / پایین پای مرقدت مأوا گرفته

گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب / شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته

از کودکی آواره روی تو هستم / دست دلم را حضرت زهرا گرفته

مانند جدت رحمة للعالمینی

حیف است دست خالی مرا را نبینی

امروز 3 شنه 5 اسفند 1393 مصادف با سالروز ولادت بانوی دمشق؛ عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) دست به قلم شدم تا سیاه مشقی به نام "وصیت نامه" بنویسم.

خدایا!

خدای من ؛ خدای خوب و مهربانم...خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب می شه ، فکر می کنم.

روسیاهم. روسیاهم که با 25 سال سن نتونستم تو رابطه ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.

ازت ممنونم ؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی ؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوانتر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه وآله السلام...

ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه ی زمانی قرار دادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی ؛ نمونه اش حب شهزاده علی اکبر (علیه السلام) عنایت کردی.

الهی ؛ أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا ؛ من رو بپذیر"

برهمگان واضح و مبرهن است که وقتی شما مادر، پدر و خواهران عزیزم این دست نوشته را می خوانید من دیگر در بین شما نیستم!

می خوام کمی راحت تر و خودمانی تر بدون استرس و رودربایستی باهاتون صحبت کنم.

اول از همه شما پدر مهربونم؛

بابا، انصافاً به حالت غبطه می خورم. همیشه[ ناخوانا ] ازم جلوتر بودی. پدری رو در حقم تموم کردی و نشون دادی بهترین بابای دنیا هستی. دوستت دارم پدر. خدا می دونه لذت بخش تر از زمانی که دستت رو می بوسیدم و صورتم رو می بوسیدی تو عمرم نداشتم. و هیچ موقع از خودم بی نهایت متنفر نمی شدم الا وقتایی که دلت رو به درد می آوردم... منو ببخش بابا

مامان ، مامان ، مامان...

همین الآنش چقدر دلم برات تنگ شده! خدا می دونه. خیلی دوستت دارم. بیشتر از اون چیزی که فکر می کنی! قدرت رو ندونستم. حیف. تو دلم هزار تا حرف هست که تو این چند جمله و چند ورق جا نمی شن و اون حس و حالش رو هم نمی تونم با قلم برات توصیف کنم. مامان ؛ زیباترین موجود عمرم؛ قشنگ ترین کلمه عمرم؛ عشقم؛ نفسم ؛ همه وجودم ؛ دوستت دارم

...

وصیت‌نامه شهید مدافع حرم، از عاشقانه با مادر تا حفظ حجاب + عکس 

و امّا

روضه گوش دادم! مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم.

پدر شما لقمه حلال گذاشتی دهنم!ممنونتم...

روضه لب تشنه! روضه بدن ارباً اربا! روضه وداع! روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سر بریده! همیشه هم آرزو داشتم این روضه ها همه به سرم بیان! خداکنه! یعنی می شه؟

رسیدن به سن 30 سال ؛ بعد از آقا علی اکبر(ع) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع) اصلاً نمی تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی اکبر(ع) نمی خوام! چقدر خوب می شه سر تو بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالا سرم تن تکه تکه ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت های تو بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند! خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.

پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید. صبر صبر صبر!

خواهرای خوبم؛ حجاب حجاب حجاب!

مامان دوستت دارم

بابا دوستت دارم

...

بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی بی لیلا بالا بگیرین.

هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی اکبر (ع)

اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل بیت علیهم السلام شدید همتون.

براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می خوام.

یاعلی اکبر

سلام من رو به همه آشنا و در و همسایه برسونید!

سه شنبه 5/اسفند/1393

مهدی صابری